5 فروردین ماه ۱۳۹۳، در میانه خلوتی بازار رسانهها در ایام نوروز، خبری در رسانههای غیررسمی دست به دست میچرخد. علی خلیلی بسیجی ناهی از منکری که چند سالی بود در بستر جراحت ناشی از حمله چند فرد به او افتاده بود؛ شهید شده است. خلیلی نام آشنایی برای رسانههای ایرانی نیست. حافظه دور و کم رمق برخی از اهالی رسانه تصویر جوان ریشو و لاغری را به یاد میآورند که دو سال است در بستر بیماری است و مرگ را انتظار میکشد.
علی خلیلی کیست؟ سوابق اینترنتی درباره او چیز مشخصی را نشان نمیدهد جز چند عکس آشنا. خلیلی با عدهای نوجوان در اردوی مشهد یا اردوی جهادی. درحالی که کتابهای بزرگترین ایدئولوگ انقلاب اسلامی ایران را بردست گرفتهاند. تیپ و ظاهرش و همین چند عکس بیکیفیت اما تا حدی نشان میدهد که علی خلیلی کیست.
یک جوان حزباللهیای که عدهای نوجوان را دور خودش جمع کرده است و با آنها تمرین کار انقلابی میکند. آنها را به اردوی مشهد میبرد. کتابهای شهید مطهری دستشان میدهد، با هم به اعتکاف میروند، هیئت میروند و حلقه وصل آنها به انقلاب و مذهب شده است. عکسها چیز زیادتری به ما نمیگویند، جر اینکه علی خلیلی احتمالا در کارش وارد است. این را دستهای حلقه زده به دور گردن این آدم و آرایش موها و نوع لباسهای بچهها به ما میگوید. جوان عینکی و ریشوی قصه ما، مثل همه جوانهای عینکی و غیرعینکی و ریشو و بیریش همه این سالها بعد از انقلاب، کار فرهنگی خودجوش میکند. رشتهای که سر درازش به بچههای جنگ و سالهای جنگ برمیگردد … رنگ و بوی آرمانگرایی آن دوره در آدمهایی که برای این دوره نیستند.
جوان عینکی و ریشوی ما احتمالا مجوز خاصی ندارد، دفتری هم تاسیس نکرده است، از نهاد یا موسسهای هم بودجه نمیگیرد، اصلا از در خیلی از این نهادها و موسسهها راهش نمیدهند، معلوم است. عادت دارد پیراهنش را روی شلوارش میاندازد، ریشهای را هم بلد نیست آنکادر کند. کت و شلوار هم به سختی در تنش آرام میگیرد. به راحتی قابلحدس است که کار میکند پول درمیآورد و خرج این بچهها میکند، شاید هم در مدرسهای معلم تربیتی است، اگر چیزی به نام دفتر تربیتی هنوز مانده باشد. فرقی هم نمیکند، این بچهها را دور خودش جمع کرده است و با هم مسیری را جلو میروند.
دو سال پیش از شهادت او، شب واقعه، شب نیمه شعبان بوده است. جوانک عینکی و ریشوی ما بچهها را هیئت برده است، جشن میلاد امام زمان (عج). تا دیروقت بوده است و جوان قصه ما قصد میکند که دو تا از بچهها را به خانهشان برساند. چند سالی است که شب نیمه شعبان کمی در خیابانها تهران ناامن شده است. برای منتظرانش ناامنتر. چند نفر مست مزاحم دخترانی شدهاند، جوان و نوجوانانش با آنها درگیر میشوند و آنها هم با چاقو ضربهای به شاهرگ جوان میزنند و فرار میکنند.
چیز دیگری در جستجوهای اینترنتی در مورد جوانک قصه ما پیدا نمیشود. دو روز بعد از ماجرا ۲۷ تیر ۱۳۹۰ امیرعلی مصفا، وبلاگنویس در بلاگ رسمیش اینچنین مینویسد، شاید باارزشترین نگاشته مساله، همین حرفها با زبان صریحتر: "ارزش خبری نداری طلبه جان. خودت و رگ دستت و یک چشمت که اصلا، کارهای املانهات که ابدا! حالا اگر پرورش اندامی، پاورلیفتینگی چیزی کار میکردی شاید اما نهی از منکر میکنی؟!؟ مگر ما و گشت ارشادمان بوقیم که تو وارد معرکه میشوی؟ حیف که ضعیفکش نیستیم والا …حالا این به کنار، یک مشت بچه جمع کردهای دور خودت که چه؟ مثلا میخواهی ما را مسخره کنی؟ ما با اینهمه دستگاه عریض و طویل فرهنگیمان کشک! توی یک لاقبا میخواهی کار فرهنگی کنی؟ ها؟ اساسنامهات کجاست؟ مجوزت کو؟ راستی بگو ببینم این موقع سال وسط شهر چه میکنی؟ تو الان باید در دهکورهها مشغول تبلیغ اسلام باشی، نه وسط شهر، بیخ گوش ما. اینجوری برای خودت هم بهتر است. از مخاطرات شهرنشینی (!) هم در امانی.مگر نمیگویی سرباز امام زمانی، خوب آفرین! مثل همان امام زمان برو یک جایی تا جلوی چشمان ما نباشی و ما از اسمت، استفاده خودمان را ببریم. برو عزیزم، برو؛ اینجا نمون. شر میشه …"
همان سال؛ چهار روز قبل از ماجرا رهبر انقلاب مهمترین سخنرانی سالانهشان را ایراد میکنند، در حرم مطهر امام رضا (ع). بخش مهمی از این سخنرانی تاریخی به این شرح است: "اما آنچه نقطهی مهمتر عرض من است، خطاب به جوانهایی است که در سرتاسر کشور فعالیتهای فرهنگی را به صورت خودجوش شروع کردند که بحمدالله خیلی هم وسیع شده است. من میخواهم بگویم آن جوانهایی که در تهران، در شهرهای گوناگون، در استانهای مختلف، در خود مشهد، در بسیاری از شهرهای دیگر کار فرهنگی میکنند، با ارادهی خودشان، با انگیزهی خودشان کارهای بسیار خوبی هم از آنها ناشی شده است که از بعضی از آنها ما بحمدالله اطلاع پیدا کردیم کار را هرچه میتوانند بهطور جدی دنبال کنند و ادامه بدهند. بدانند که همین گسترش کار فرهنگی در بین جوانهای مؤمن و انقلابی، نقش بسیار زیادی را در پیشرفت این کشور و در ایستادگی ما در مقابل دشمنان این ملت، ایفا کرده است. "
جوان ریشو و عینکی ما چند سالی است که در فضای ایران تنفس نمیکند، درست چهار روز بعد از اینکه سخنرانی رهبرش، سند تاییدی بر درستی راهی که رفته است را میشنود شهید میشود. سخنرانیای که پیام تسلیت شهادت او هم همانست.
حالا در سالگرد چهلمین سال انقلاب اسلامی ایرانی یادآوری او و داستانش سند به موقعی است برای نمایش همزمان تداوم پیروزی انقلاب در مردمان ایران زمین و توقف آرمانهای انقلاب در شرایط بوروکراتیک و آرمانزده اداری ایرانی. شرایطی که دقیقا همین نیروهای خودجوش فرهنگی باید به دادش برسند تا از سقوط قریبالوقوع نجات پیدا کند و حالا چند سالی است که انقلاب با جوانانش، به پیش میرود. قصه نمادین علی خلیلی خیلی ساده به سر رسید. سادهتر از همه تصورات ما. اما ماجرا هنوز ادامه دارد، تازه شروع شده است. نادیده گان انقلاب و خمینی، حالا مسیر خمینی را به پیش میبرند دور از همه محافظهکاریهای معمول سیستم اداری و دولتی ایرانی. علی خلیلیها زندهاند و هر از چند گاهی با یک نشانه مثل شهید حججی جوان شهید مدافع حرم، شهید اژدری، جوان فعال در اردوهای جهادی و … به یادمان میآورند که مسیر این انقلاب محافظهکاری نمیشناسد و خمینینادیدهها انقلاب را به پیش خواهند برد. رسانههای ایرانی آنها را سانسور کنند، دستگاههای رسمی آنها را نادیده بگیرند و سیستم دولتی کمر به حذف آنها بردارد، انقلاب با وجود آنها زنده است.
این عکس متعلق به ۱۲ سال پیش است و در سال ۲۰۰۶ در بوئنسآیرس آرژانتین گرفته شده است، در جریان یک راهپمیایی اعتراضآمیز به حملات هوایی اسرائیل به جنوب لبنان. یک جوان آرژانتینی که روی بازویش را با نقش امام خمینی، رهبر انقلاب ایران خالکوبی کرده است. توضیح دیگری در مورد عکس وجود ندارد.
تقریبا ۳۵ سال پیش مرتضی آوینی، عکسی از یک جوان بوسنیایی که به پیروی از بسیجیان ایرانی سربند اللهاکبر» بسته بود روی جلد مجلهاش، سوره چاپ کرد و توسط وزیر وقت ارشاد توبیخ کتبی شد به دلیل چاپ عکسی مغایر با شئونات اسلامی. تصویر به وضوح نشان میداد که آرمان خمینی و فرزندانش خیلی زود تا قلب اروپا نفوذ کرده بود. اما پسر بوسنیایی موی بلندی داشت و عینک دودی …
محمد محمدی نجات مستندساز ایرانی تعریف میکند: در کشمیر مکانی وجود دارد که نامش منتظر آباد است. من وقتی این نام را بر روی تابلو دیدم تعجب کردم. دقت که کردم دیدم وسط تابلو را رنگ کردهاند و قسمتی را حذف کردهاند. برایم سوال پیش آمد که چرا این شکلی شده است؟ وقتی از محلیهای آنجا سوال کردم گفتند که این روستا نام دیگری داشته است؛ نام اینجا در اوایل انقلاب ایران به منتظری آباد تغییر میکند. زمانی که امام خمینی (ره) با مرحوم منتظری مشکل پیدا میکند، خود مردم آن منطقه، ی» منتظری آباد را حذف کردهاند و نام آن را به منتظر آباد تغییر دادهاند.
این مردم چنین تعصبی نسبت به امام دارند. فرجی دیگر مستندساز ایرانی از سفرش به آفریقا تعریف میکند و اینکه آنجا وقتی مادری بچه خردسالش را صدا میزده است ابتدا فکر کرده است که اشتباه شنیده است. اما بعد که دقت کرده است از میان همه آن کلمات نامفهوم به زبان محلی مردمان آن دیار، لفظ خمینیاش را تشخیص داده است که نام پسرک را خمینی گذاشتهاند و آنجا نام پسرانشان را خمینی میگذارند. سهیلی کریمی از روستایی در قزاقستان تعریف میکند به نام ایرانسکی» که در قلب سرزمین کفر، بالای همه خانهها عکس امام خمینی است و سلیم غفوری از قهوهخانهای در عمق کوههای هیمالیا تعریف میکند که عکس امام را به سر در مغازهاش زده است و وقتی سوالپیچش میکنند که تو کجا و امام کجا، میگوید: این عکس اعلان هویتی ماست و
یا از پاکستان بگوییم. دیماه سال ۱۳۸۱ در جریان سفر رئیسجمهور وقت ایران، حجتالاسلام خاتمی به پاکستان، اتفاق خاصی میافتد. گمانهها پیرامون حمله آمریکا به عراق حال و هوای آن روزهای دنیا و رسانهها را به خود اختصاص داده است. همین ماجرا فضایی را رقم زده که سخن از مواضع ضدآمریکایی و ایستادن بر سر آرمانهای جهانی انقلاب، امام و رهبری به مذاق برخی یون خوش نمیآید.
بخشی از دستگاه دیپلماسی وقت ایرانی در جریان این سفر، قصد کانالیزه کردن رسانهای شدن استقبال مردم پاکستان از رئیسجمهوری ایران را دارند. بنا به گفته صریح یکی از مسئولین ایرانی حاضر در پاکستان در آن دوره، مسئولین تشریفات و استقبال با هماهنگی با مقامات پاکستانی، تصمیم میگیرند تا روز قبل از استقبال تنها تصاویری از شخص رئیسجمهور ایران را در اختیار رایزنیهای فرهنگی، کنسولگریها و سفارت ایران دهند تا آنها با توزیع این تصاویر و پوسترها بین پاکستانیهای عاشق ایرانی فضای استقبال را به سمت و سوی خاصی بکشانند.
در وبسایت خبری بخوانید: تازه ترین اخبار مذهبی
روز استقبال میشود و حجت الاسلام خاتمی وارد پاکستان میشود. در حالی که برخی تصور میکردند با این برنامهریزی، نهایتا تنها عکسها و پلاکاردهای شخص حجت الاسلام خاتمی که در اختیار پاکستانیهای عاشق ایران، قرار داده شده بود میان جمعیت مشاهده شود؛ مردم پاکستان درست در نقطه مقابل جریان حاکم بر آن روزهای رسانههای دنیا و یک نگاه خاص در مدیریت ت خارجی ایران قرار میگیرند.
برنامه از مناطق اهل سنت پاکستان شروع میشود و همه مدیرانی که مراسم استقبال از آقای خاتمی را برنامهریزی کرده بودند، شوکزده میشوند. مردم پاکستان، جالبتر از آن اهل سنت مردم پاکستان خودشان از خانههایشان با انواع و اقسام عکسها و پلاکاردهای امام خمینی و آیتالله ای بیرون میآیند و توهم ریشهدار غیرانقلابی و محافظهکار در انتقال کانالیزه آرمانهای امام و انقلاب با چالشی جدی در درون خود مواجه میشود.
همان مسئول ایرانی حاضر در پاکستان که ماجرا را برای تسنیم تعریف کرده است؛ به قابعکسهای بزرگی اشاره میکند که به دست مردم پاکستان بالا رفته است. قابعکسهایی که نشان میدهد مدت چند سال در جایی در خانه پاکستانیها به اتاق دیواری آویزان شده است. مردم پاکستان نیازی به عکسها و پوسترهای ایرانیها از امام و رهبری نداشتند. نیازی به عکسهای دستگاه دیپلماسی ایرانی نداشتند. خودشان در خانههایشان داشتند … و این پرچمی است که زمین نمیافتد…
امروز در سالگرد رسمی چهل سالگی انقلاب سال ۵۷، روز اعلام رسمی شکست ت اصالت زندگی» است. بزرگترین ایدئولوژیای که در تاریخ انقلاب به جنگ آرمانیترین انقلاب دوران ما آمد و با صراحت اعلام توقف داد: بس است. مردم ایران هم زندگی میخواهند. به ما چه ربطی دارد که در فلان کشور چه میگذرد؛ بگذارید مردم زندگیشان را کنند.» ایدئولوژی پرطرفداری که درست بعد از پایان جنگ ۸ ساله در لفافه اعلام شد و در زمان مدیریت تیم فعلی بر دولت رنگ علنی به خود گرفت. تی که معتقد بود آنچه اصل است رفاه و آسایش مردمانی است که در کشور زندگی میکنند و اگر آرمانی این آسایش و راحتی و این زندگی را به خطر بیندازد باید محترمانه به کناری نهاده شود تا مردم زندگیشان را بکنند. امروز در یک همزمانی جالب و تاریخی نتایح عکس این ت به عریانترین صورت ممکن به روی مردم ایران آورده شده است به راحتی به عکس خود تبدیل شده است و وعدهدهندگان چرخیدن چرخهای اقتصاد، بهبود زندگی روزمره با کناره جستن از آرمانها امروز زندگی امیدواران به این وعدهها را در حال نابودی میبیینند و سرافکنده سکوت پیشه کردهاند. قرار بود با اصالت دادن به زندگی به استقبال از زندگیای برویم که به ازای کنار گذاشتن آرمانها آغوشش را برای ما باز کرده است؛ اما با چیزی مواجه شدیم که رنگی از زندگی نداشت. امروز روز پاسداشت زندگیهاست. زندگیهایی که در پرتو آرمان جان میگیرند و آرمان که به کناری میرود فقط مثل سایهای کش میآیند.
نشانهها فراوانند. نشانههای نفوذ و تداوم انقلاب سال ۵۷ در ایران و جهان. نشانههای اینکه تیری که خمینی پرتاب کرد هنوز در حال حرکت است و به زمین نیفتاده است. حالا نسلی بزرگ که افتخار بینظیری چون نگذاشتن باز شدن پای جنگ به ایران را با مقاومت در کیلومترها دورتر از مرز ایران در کارنامه خود دارد نماینده واقعی انقلاب خمینی در ایران شدهاند. حرکتهای خودجوش فرهنگی در ایران مستحکمتر و ریشهدارتر از قبل در حال پیشروی شده است؛ توجه جوانان انقلابی از تبازیهای مرسوم به مسائل و آسیبهای اجتماعی بسیار افزونتر شده است و چیزی به نام اردوهای جهادی به برنامه ثابت جوانان انقلابی تبدیل شده است. آرمانخواهان جوان با اشکالات و ایرادات محتمل به ریسمان محکم عدالتخواهی چسبیدهاند و البته با آزمون و خطا اما پایدار و مستحکم مسیر جدیدی برای تحقق یکی از برگترین آرمانهای انقلاب ۵۷ آغاز کردهاند. کاملا خودجوش و بی حمایتهای ساختاری. مرزهای مشروعیت دهنده به محافظهکاری بسیار بسیار باریکتر از قبل شدهاند و حنای نمایندگان نژادی، انتسابی و انتصابی به خمینی و ای بزرگ برای عبور از مرزهای انقلابیگری با توجیههای مختلف مصلحتگرایی دیگر رنگ باخته است.
در مقابل آنهایی که روزگاری به چیزی به نام انقلاب فخر میفروختند حالا سرنوشت متفاوتی پیدا کردهاند و به یک زندگی آرام و راحت در کشوری که شلوغ نباشد و صدای کسی بلند نشود ایمان آوردهاند؛ فرسنگها دورتر از انقلاب و مشغول تئوریپردازی و عمل به آموزههای کهنه محافظهکاری و حفظ وضع موجود هستند. مردم از انقلاب حذف نمیشوند. فرآیند حذف مردم از انقلاب اسلامی ایران، چیزی که دو دهه قبل با ژست نخبهگرایی در نهادهای انتخابی آغاز شد امروز به پایان رسیده است. قرار بود مردم به زندگی روزمرهشان برسند و کاری به ت نداشته باشند و تمداران ت را تعیین کنند و مسیر جمهوری اسلامی را پیش ببرند. این موضع اما امروز با نمایش کارکرد بیهوده خود به معرکهای نمایشی تبدیل شده است که کاربردی جز پنهان شدن ندارد. توسل جستن به مفهوم ارتباط» و راه نجات را در گستردهتر کردن مصادیق آن تا انتهای آمریکای شمالی نیز همامروز به ناکامی طرفدارانش ختم شده است. هر چند که رعشههای ضربههای این دو ت بر پیکرههای انقلاب همچنان نمودار است.
تمامی خبر ها را از سراسروب در خبری بخوانید
چهل سالگی انقلاب را با افتخار به جوانانی که متوجه مسیر قدرت گرفته محافظهکاری در تاریخ انقلاب شدهاند و پیش رویش ایستادهاند جشن میگیریم و برای چندین و چندمین بار گزاره مشهور محافظهکاری قتلگاه انقلاب است»؛ نقشه راه مسیر آینده انقلاب را تکرار میکنیم. راه رجوع دوباره به آرمانهای سال ۵۷ است و جوانان ایرانی این مسیر را آغاز کردهاند. این مسیری بیبازگشت است.
درباره این سایت