اما آن روز نیروهای عراقی با جسارت بیشتری وارد عملیات شده بودند . این طرف ، نه نیرو به تعداد کافی بود و نه تجهیزات لازم در اختیار بود . حسین به این سو و آن سو میدوید تا فرمانده را پیدا کند … تانکها که امان رزمندگان را بریده بودند تا لحظاتی پیش ، از دور شلیک میکردند اما حالا یکی از آنها از خاکریز عبور کرده ، به سمت خودی میآمد.
آنان که مجروح شده بودند با دلسوزی به عشق و هیجان حسین که چون گنجشکی به هر سو میدوید ، نگاه میکردند . او از پشت خاکریز به جایی که صدای غرش مهیب تانکها در آسمان میپیچید ، نگاه کرد . اگر تانکها رد میشدند ، همه را به شهادت میرساندند . … به یاد بچههایی افتاد که در سنگرها بودند ، به یاد پیرمرد مهربانی که به تنهایی چندین تانک را شکار کرده بود ، به یاد … اما چه میتوانست بکند؟ اگر او آر پی جی زن خوبی بود … اگر توپی داشت که میتوانست شلیک کند … اگر … گرد و غبار از زیر شنی تانک بیرون میپاشید . آسمان پر از دود و غبار و صدا بود . حسین به یاد حرفهای امام درباره جهاد و شهادت افتاد و دستش ، نارنجکهایی را که به کمر بسته بود، لمس کرد . همین یکی میتوانست تانک را متوقف کند . بارها دیده بود که یک نارنجک کوچک ، کار یک تانک بزرگ را ساخته … اما … آیا میتوانست آن را به جای حساس تانک بزند ؟ … اگر نمی خورد چه؟ …
بیش از این فرصت فکر کردن نداشت . تانک اول درست جلوی خاکریز بود و بقیه به دنبالش میآمدند . نگاهی به آسمان انداخت و مرغ دلش پرواز کرد . برخاست و تصمیم خود را گرفت . ضامن نارنجک را کشید و درچشم به هم زدنی ، به سوی تانک حرکت کرد ! غرش تانک را با فریادهای الله اکبرش پاسخ داد و …
لحظهای بعد ، دود و صدای مهیب تمام دشت را پر کرد … غریو الله اکبر بچهها از گوشه و کنار به گوش رسید … . حسین چون ققنوس سبکبال در آتش به سوی آن چه در تمام عمر کوتاهش آرزو میکرد ، اوج گرفت . تانکهای عراقی به گمان اینکه به تله افتادند ، با چرخشی ناگهانی ، فرار را بر قرار ترجیح دادند و سریعتر از آن چه میآمدند ، بازگشتند .
منبع: سایت دانش چی
در مورد شال و روسری با هم بدانیم
، ,… ,تانک ,بودند ,میتوانست ,حسین ,به یاد ,، به ,… اگر ,تانک را ,را به
درباره این سایت